نزدیک صبح امروز خواب پیچیدهی عجیبی میدیدم. در حیاط خانهمان داشتم درس میخواندم که هواپیمای بزرگ ایرباس جدید a320 بزرگی را دیدم که در ارتفاع پائینی از بالای سرم گذشت و بعد از آن هواپیماهای خارجی دیگری که تا بیست یا بیست و پنجتا را شمردم. از طرف فرودگاه میآمدند و من این احساس را داشتم که برای اینها مشکلی پیش آمده و خواستهاند در فرودگاه ما فرود اضطراری بکنند ولی چون مقامات محلی در چنین مواقع ترسو و گیج هستند اجاره فرود ندادهاند... در سکانسهای بعدی یک بوئینگ متوسط با شکم سقوط کرد و مثل سنگی که روی آب بجهد جهید و تکه تکه شد ولی آتش نگرفت. نفراتی ازش زنده درآمده بودند ولی تیراندازی میکردند.
سکانس بعدی هواپیماها جایی فرود آمده بودند و مسافرانشان برای دفاع از خودشان یا ترساندن مردم، تیراندازی میکردند و حرکت میکردند.
ساعت نزدیک نه صبح شده بود و بدن من تشخیص داد که باید بیدار بشوم. خواب رنگی و بسیار اکشنی بود که مدتها بود همچو خوابی ندیده بودم!
سکانس بعدی هواپیماها جایی فرود آمده بودند و مسافرانشان برای دفاع از خودشان یا ترساندن مردم، تیراندازی میکردند و حرکت میکردند.
ساعت نزدیک نه صبح شده بود و بدن من تشخیص داد که باید بیدار بشوم. خواب رنگی و بسیار اکشنی بود که مدتها بود همچو خوابی ندیده بودم!
No comments:
Post a Comment