زاپاسها هم حق دارند

Dec 18, 2009

یک شات از 2012


خب مسلما کشتی نوح اگر واقعیت باشد خب کشتیهای آمریکایی هم میتواند واقعیت باشد. فیلم سراسر تخیل 2012 یکی از معدود فیلمهایی بود که هیچ شکی در انتخاب شات برای این وبلاگ نداشتم. یعنی اغلب وقتی میخوام شات انتخاب کنم برای پست یک شات از فلان فیلم. دچار شک میشم. اینجا. اونجا؟ کجا؟

شات این فیلم رو تقدیم میکنم به یوری. شخصیتی که در این لحظه در حال ادای کلمه «راشن» هست. میگه این هواپیمای بزرگ روسی است. آنتونوف 500 که فکر میکنم هنوز ساخته نشده. شاید بشه. شاید نشه. ولی راشن گفتن یوری شات امشب ما رو ساخت.

ممنون یوری.

Dec 3, 2009

نام گذاری به سبک ایرانی

یک کسی نمیدانم کی. اسم یک علف هرز از خانواده اوفوربیاسه رو گذاشته فرفیون یا شیرسگ! حالا به هر گیاه بدبختی از این هزاران گیاه متعلق به این خانواده بسیار محترم در کتابها میگویند شیرسگ! یا دست بالا: نوعی شیرسگ!
مملکته داریم؟

----
از خواص این شیرسگ البته سلول سوزی است و شیره سفید رنگ اون رو میشه برای مبارزه با زگیل استفاده کرد.

Nov 27, 2009

تو فکر یک قبرم!



تو فکر یک قبرم
 یک قبر بی روزن
 یک قبر پا برجا
 محکم تر از آهن
 قبری که تن پوش
 هراس ما باشه
 تو سردی شبها
 لباس ما باشه
قبری به قد
 نعش من و تو ...
واسه لمس مور
واسه ترس از مار
واسه پیچیدن بوی بارون زیر خرواری از خاک

زیر این قبر، با تو، از آتش ناب
از شب اول قبر،  از سرب داغ می گم

از تو، از پرونده خرابت
میگم و دوباره می گم

مرگمو زیر این قبر
با تو اندازه می گیرم

گم می شم تو عذابت
یه جزای  تازه  میگیرم

قبرمون ، افسوس و افسوس
تن خاکی زمینه
یه وجب ، یا یه انگشت
بیشترین فاصلمونه
تو فکر یک قبرم
یک قبر بی روزن
قبری برای عشق
برای تو با من
زیر این قبر اگه جا شه
می پیچه بوی  تو
لختی دریچه هاشو
می پوشونه کفن  تو

زیر این قبر میشه؟ خاک فراموشی بپاشیم
آخر قصه بخوابیم ، اول ترانه پاشیم
تو فکر یک قبرم


(بدون کسب اجازه از آقای ایرج جنتی عطایی - مرتکب: زی.زاپاس)

Nov 24, 2009

در جزئیات گم شده ام

کجاست پیدا کننده ای که پیدا کند مرا؟

Nov 22, 2009

وبلاگنویسی از راه دور

جبر زمانه چیز جالبی است.
مثلا من الان وبلاگخوانی‌ام بیشتر با گوگل ریدر است.
و وبلاگنویسیم بیشتر از جی‌میل.

یعنی وبلاگخوانی از راه دور & وبلاگنویسی از راه دور.

Oct 28, 2009

گاهی روزها...

میدونی. روزها تقصیری ندارند. مثلا میگویم امروز واقعا مزخرف بود. چرا؟ چون یارو که سواد زیادی نداره از اینترنت در مورد کارهای اینترنتی من نظر میده و تقریبا  ریده مالی کرده به تمام حسهای من. بعدش هم این روند ادامه داره تا دقیقا همه چیز بد تموم بشه.

میدونی. گاهی روزها خیلی خسته کننده‌هستند. تنش با آدمها بالاخره باید یک جایی تموم بشه.
از کلاس درس تا کار و از آدمهایی که از دور بدون نام و نشون به کارت و خودت توهین میکنند
اگر رشتی بودم مطمنن میزاشتم به حساب حسادت. آخه اغلب دوستان رشتی‌ای که دارم اینطور رفتار میکنند
کسی میاد و به تو که کمی موفق هستی یک ضربه روحی/فحشی میزنه
میگن یارو چش نداره منو ببینه
ولی اینجوریام نیست. در واقع من هنوز اونقدر کامل نیستم که محبت همه رو جلب کنم.
باید وبلاگ بنویسم و بیشتر خودم رو بشناسم.

Oct 21, 2009

بدجوری رای نیاورد!!

رییس مجلس آقای لاریجانی تازگیها در مجلس یک اصطلاحی باب کرده: «بدجوری رای نیاورد» من اینو همسو میبینم با اصطلاحات کسانی مثل آقای فردوسی بور فوتبالی. «چه میکنه این بازیکن»

حالا چرا این اصطلاح عمدی هستش؟ چون یک جور تبلیغ است. تبلیغ از نوع غیر مستقیم.

Oct 19, 2009

مشکل اکستنشن اسکرپ بوک در اوبونتو

من مدتی بود با اکستنشن Scrapbook روی فایرفاکس و در محیط ubuntu مشکل داشتم و کار نمیکرد. من خیال میکردم با ورژن فایرفاکسم مشکل داره و هماهنگ نیست. تازه امروز بعد از مدتها به فکرش افتادم که این چرا نباید کار بکنه. پس ملت چیکار میکنن؟
آخه واقعا اکستنشن مهمیه.
اگر اروری مثل:  ScrapBook ERROR: Failed to initialize datasource این دریافت میکنید. به احتمال قوی مشکل از اجازه دسترسی به فولدر ذخیره مطالب است.
آپشن خود اسکرپ بوک یک آدرس جدید بدهید و یک فولدر جدید بسازید. چون این فولدر رو خود شما ساخته‌اید به احتمال زیاد مشکل حل خواهد شد.

Sep 10, 2009

The Question is

Where is my Topolov?!

Sep 4, 2009

یک شات از Goya`s Ghosts


در واقع اشباح گویا، ماندگارترین صحنه‌های مذهبی سیاسی است که در عمرم دیده‌ام و عجیب به برخی چیزها ارتباط دارد. سالها بود برای هیچ فیلمی بغض نکرده بودم و اشکم جمع نشده بود. چه هندی چه هالیوودی. تاثر چرا بوده ولی اشباح گویا من را متحیر کرده نه خودش نه فیلمش و نه بازی درخشان  ناتالی پورتمن. بلکه موضوع و داستان و قرابت نزدیکی که باهاش لمس کردم.
در اشباح گویا واقعا خاویر باردم تنفر انگیز است مگر در آخرین شات. در آخرین صحنه. مردی که متحول شده بود و جانش را برای تحولش داد. او اشتباه زیاد کرده بود. باز هم اشتباه کرد (در تبعید دخترش) ولی آخر سر آنجا که بین خفت و مرگ یکی را باید انتخاب میکرد سرش داد و ...
قهرمان بازی نبود . باورش کردم.

Aug 4, 2009

شات اول از lost



در قسمتی از سریال لاست. در واقع حدود قسمت 28 ام سریال. جان داره در حفره یا معبد hatch جدول حل میکنه. سوال اینه که دوست انکیدو کی بود؟ من یک لحظه بهتم زد. اول اینکه این وسط قهرمان اساطیری بین النهرین اصلا یادم نیومد. که این انکیدو همان است. ولی جان شروع به نوشتن جواب کرد. گیلگمش

لاست. سریالی که هر گوشه‌ش نکته‌هاست

Aug 1, 2009

حسین درخشان جدی جدی به جاسوسی متهم است



در متن کیفرخواست پرونده متهمان وقايع پس از انتخابات (لینک) آمده‌است:

در تبيين بيشتر اين موضوع لازم است به اظهارات يك جاسوس كه هم اكنون در بازداشت به سر مي‌برد و با هدف ايفاي نقش درانتخابات دهمين دوره رياست جمهوري به ايران بازگشته بود اشاره شود.


۱. «در سفري كه به اسرائيل داشتم با موسسه‌اي به نام مِمري آشنا شدم» 2. «از موسسات فعال در حوزه ايران موسسه هلندي هيفُوس» 3. «پروژه گِلُوبال وُيسِز يا همان صداهاي جهاني ... من در اولين جلسه آن در هاروارد شركت كرده‌ام ... پروژه تمركز بر تمام بلاگرهاي دنيا... اینترنت...»

خب این جاسوس نامبرده کسی نمیتواند باشد بجز حسین درخشان.


--- دیدید؟ عاقبت وبلاگنویسی را؟ شبیه عاقبت نسیه فروشی است.


Jul 31, 2009

یک شات از تحت-تعقیب



از اول فیلم (Wanted) خالی‌بندی به عنوان اصل اولیه اعلام میشه و بهت میگه که درسته که فیلم تو رو به درونش میکشه ولی باور کن همه چیز خالی‌بندیه و اون وسط مسطها که یک چیزهایی به نظرت قابل توجه ممکنه بیاد بهتره نیاد. خالی بندیه. (چیزهایی مثل اینکه همه اسامی و شهرها و محلها آمریکایی هستند ولی نوشته‌ها و برچسب‌های کالاها روسی هستند!)

در آخرین صحنه‌ها. بازی مورگان فریمن درست در لحظه مرگش مسخره‌ترین صحنه‌ای است که این هنرپیشه بزرگ بازی کرده. افتضاح کامل.

Jul 8, 2009

گرد و غبار کربلا

ماه گذشته یک باران اساسی ولی گل‌آلود کل شهر ما را گلی کرد (به کسر گ) یعنی روی ماشینها شیشه‌ها و ... کاملا خاکی شد و خاک رس بسیار خاصی هم بود.
آن روز چیزی که به ذهنم رسید و به دوستان میگفتم این بود:
وای به روزی که مداحان محترم بفهمند که سرمنشاء این گرد و غبار عراق و کربلا بوده‌است. چرا؟
آن وقت است که بگویند که ای گمراهان بدانید و آگاه باشید که امام حسین از شما ملت عزادار غافل نیست و چنان شما را دوست دارد که از تربت مدفنش برای شما باران فرستاد که خاک تربتش را سرمه چشمانتان کنید و غفلت نورزید که آقا در همه حال به فکر شماست.
-
- خوش بحال خوزستانی‌ها که از این نعمت بیشتر بهره‌مندند.
- هی بگویید کفر و فساد تهران را گرفته! بفرما اونجا هم شیعه راستین اینقدر بوده که به آنها هم برسد.

Jun 14, 2009

خبرنگار واقعی

دیروز بعد از ظهر مصاحبه مستقیم وزیر کشور از شبکه خبر پخش میشد و آخرش به سوالهای خبرنگاران جواب داد.
یک خبرنگار واقعی ازش پرسید که نظرش درباره چندهزار نفر که جلوی وزارت کشور تجمع کردند و به نتایج اعتراض دارند چیه؟
این بزرگترین خبررسانی برای کسانی بود که خبر نداشتند و یک خبرنگار وظیفه‌ای بالاتر از خبررسانی مستقیم و سریع به هر وسیله ممکن (حتی با استفاده غیرمستقیم از رسانه ضدملی) ندارد.

آفرین به تو مرد که نمیدانم کیستی ولی خطر بزرگی برای خودت خریدی. آفرین.

May 15, 2009

آیا چرا؟




میدونی من به رویدادهای تاریخی هیچ اهمیتی قائل نیستم. اصلا درک نمیکنم. در فلان روز فلان اتفاق خوب یا بد افتاده است.
پدرم! پسرم! مادرم! دخترم! دنیا روی یک قوانین زیبایی حرکت میکند که ما هنوز نتوانسته‌ایم با فیزیک‌های کشف شده‌مان توضیحش دهیم فقط میتوانم بگویم برداشت شخصی من از زمان و زمین چیزی مثل حرکت سینوسی است. از صفر به نود از نود به 180 از آن هم به 360 درجه.
آیا یک دور باطل است؟ نه نیست.
آیا بازگشت به صفر است؟ شاید باشد شاید نباشد.
آیا اوج و فرود دارد؟ آری دارد. شاید هم ما اشتباه میکنیم.


حالا برگردیم سر خط اول. رویدادهای تاریخی مثل فحش میمانند. چنگیز در روزی مرد که فلانی به دنیا آمد! خوب به قمر مصنوعی مریخ!
لحظه برای من مهمتر است. فلکس‌بل باشیم. ما در جایی از زمان ایستاده‌ایم که نیاز به کار و فعالیت و انرژی داریم. کسی دست ما را نخواهد گرفت. ما خودمان باید کار کنیم.

اگر امروز برخی آدمهای خیکی شکم گنده دست نرم کرم زده دارند به معماران صفوی افتخار میکنند. به کاشیکاران فلان و به منجمان بهمان. این آدمهایی که بهشان افتخار میکنند صبح تا شب کار میکردند. تلاش میکردند. زمین را دریافته بودند. من چی؟ شما چی؟ کار میکنیم؟

Apr 11, 2009

یک شات از Nacho Libre

چقد آآشق جک بلک شدم با این فیلمش! بخصوص این میمیک صورتش در دقیقا آخرین صحنه فیلم! با این لبخند فووق العاده.

From Drop Box


و چه ستاره‌ای است «آنا د لا رگوئرا»! یکم اسمش درازه ولی چال لبخندش رو باید بدید.

From Drop Box


موضوع فیلم در مورد کشیش (راهب صومعه‌ در واقع) ایگناسیو است که در دیر آشپزی میکند. او از کودکی عاشق کشتی کج بوده و بالاخره وارد گود میشود. فیلم از نظر واقعیت گرایی آبگوشت کامل است و کمدی الهی گرایانه میشه بهش گفت که از نظر منتقدین تندرو میتونه نوعی تبلیغ خداپرستی و مسیحیت هم باشه!

Apr 9, 2009

در بی فلیکری نسبی

نقطه ضعف من دقیقا این است که بدون فلیکر هیچ تفریح درست و حسابی ندارم!
من بدون فلیکر هیچ کامل نیستم! ISP خبر! خر! خر!

Apr 4, 2009

موسیقی با سانگبرد یا سانگبرد با موسیقی

Tightening doneدر واقع تفاوتی نمیکند. شما میتوانید با هزار تا نرم افزار دیگه هم موسیقیهای روی هارددیسک خفنتان را دسته‌بندی و اینا بکنید. ولی حتما از وجود خدایی به نام SongBird اطلاع داشته باشید. که حتما دارید.  و شما از رستگارانید!
نسخه لینوکسش هم حرف ندارد...



Apr 3, 2009

God Damn ISP!

سلام!
ما نوروز خود را با اعصاب خوردی گذراندیم! چرا که ISP ما آورده و پهنای
باندش رو عوض کرده قبلا که از مخابرات میگرفت و ما به فیلترینگش عادت
کرده و باهاش کنار آمده بودیم. آورده به جای مخابرات از یک شرکت PAP
پهنای باندش گرفته. این شرکت کل فیلترینگش با همه ISPهای دیگر فرق دارد.
تمام ساب دومینهای وردپرس دات کام فیلتر است. تمام بلاگر دات کام فیلتر
است. هیچ جوری نمیشه رفت تو فلیکر (حتی با اکسس فلیکر)، یوتوب یکی در
میون فیلتر است. تمام آدرسهای https بسته هستند (حتی مال خود مخابرات،
بخش شارژ سیم کارتش) و ... کلی اشتباهات فیلترینگ دیگر.
زنگ میزنم به ISP اولش فکر میکنه من گوگول هستم. و میخواد دودرم کنه.
وقتی بهش نشونه‌هایی میدم که بابا من گوگول نیستم و میدونم چی میگم
اونوقت میگه که دست خود PAP است و ما منعکس میکنیم ولی فکر نمیکنم خبری
بشه. ما قیمت پایینتری ازش خریدیم و همین هست که هست. میگم اون وقت من هم
اکانتم رو لغو میکنم. از خداشه! تو منطقه ما صف انتظار برای اکانت وجود
داره -X
چاره‌ای نیست. این سرویس با وجود فیلترینگ مزخرفش بهترین سرعت و قیمتی
است که در شهر ما پیدا میشود. پس باید به جای اعصاب خوردی راه دیگری در
پیش گرفت.

- یکی از راحتترین کارها در ubuntu نصب تور است. با یک کلیک نصب و با یک
کلیک فعال میشود. (خداوند جستجو کنندگان را دوست دارد)
- برای پست در وبلاگهایی که به ادمینش دسترسی وجود ندارد میشود از
ادیتورهای آنلاین استفاده کرد.
- در بلاگر امکان پست با ایمیل وجود دارد. dashboard > Setting > email
- در فلیکر امکان آپلود عکس با ایمیل وجود داره و خیلی وقته من ازش استفاده میکنم.

Feb 15, 2009

خاله شادونه



من اغلب وقتی شب میشه بعد از خبر بیست و سی شبکه دو میرم خونه. بنابراین تلویزیون روی شبکه دو خاموش میشه.
صبحها معمولا وقت نمیشد تلویزیون یا رادیو روشن کنم. اتفاقی هفته‌های گذشته متوجه برنامه کودک شبکه دوم شدم.
- آلوچه خاله ... کلوچه خاله... ! تربچه خاله...! نمنه؟
بعد برام جالب شد. یکم دقیق شدم. برنامه شاد و کودکانه جالبی که اصولا باید توجه بچه‌ها جلب کنه. نسخه زنانه عمو پورنگ.
بعد از یکی از بچه‌ها که میدونم کرم داره پرسیدم که فلانی از برنامه کودکهای جدید دیدی تا حالا؟
- آره مشتری پر و پاقرص خاله شادونه‌م!
از چند نفر دیگه هم پرسیدم... نتیجه جالبی میتونید پیدا کنید.
در بین مردان جوان مجرد زیر سی سال در اطراف من لقب [سکسی‌ترین برنامه‌ی رسانه ملی] میرسد به «خاله شادونه» با اجرای ملیکا زارعی.
من هیچ نظری ندارم. من بیگاهنم کلانتر.

---
پی‌نوشت:

از عیال با رعایت احتیاطات لازم و به طوری که شک نبرد در مورد نظر بچه‌ها هم پرس و جو کردم! ظاهرا بچه‌های کوچک به شدت از لوس‌بازیهای خاله کولوچه عق‌شان گرفته و ترجیح میدهند مسخره‌بازیهای آقای حاجی مجید قناد را تماشا بفرمایند ولی کلوچه خاله نباشند. ظاهرا زمانه برعکس شده‌است.

Feb 9, 2009

تعویض گواهینامه 2

دیروز رفتم از یک دکتر دیگر معتمد نیروی انتظامی وقت گرفتم.
امروز هم ساعت 3 با تمام روحیه ممکن رفتم پیشش. تا جاییکه میتونستم آرامشم رو میخواستم حفظ کنم ولی اضطراب نابجایی داشتم. تپش قلبم دستم نبود.
آزمایشهای این یکی که دقیقا تخصصش «پزشکی قانونی» بود پیچیده‌تر بود. چشمم رو معاینه کرد. گوشم رو دید. فشار رو گرفت. نبضم رو دید. قلبم رو گوشی گذاشت. بعد گفت دستهات رو به حالت کلاغ‌پر بزار پشت سرت. پاشنه‌هات رو بیار بالا روی پنجه‌ات بایست. حالا دو بار بشین و پاشو (!)
بعد... دستها رو مستقیم بگیر اینبار روی پاشته پات بایست، پنجه‌هات رو بیار بالا. حالا بشین و کف دستهات رو بزن زمین.
بله فقط کلاغ پر نرفتیم!
گفت حالا برو روی وزنه. بیچاره وزنه تا 120 بیشتر نداشت. بهش گفتم دکتر تو رژیمم و از شش ماه پیش تا حالا 10 کیلو کم کردم و میخوام تا زیر صد بیام و اینا... دکترم فلانیه و برنامه دو ساله دارم و اینا...
زرشک. زهی خیال باطل.
دستش رفت به برگه معرفی کمسیون و نوشت. اول باید بری یک متخصص داخلی آزمایش و نوار قلب و اینا. بعدش میری بهداری نیروی انتظامی... من هیچ کاری از دستم برنمیاد. شرمنده. بفرما.

یک دکتر آشنای متخصص داخلی خلوت سراغ داشتم. رفتم به زور بدون آزمایش تایید کرد که سالمم و قلبم مثل ساعت کار میکنه. فقط مشکل اضافه وزن دارم که توصیه‌های لازم رو به هم کرده!

حالا پس فردا باید برم بهداری. ببینم اونجا چی میشه.

---
در تحقیقاتم معلوم شد یکی از دوستانم که اون هم اضافه وزن داره هنوز نتونسته بگیره. بهش گفتن برو کم کن بیا (قضیه جدیه‌ها!! من خودم هم هنوز باورم نمیشه) یکی از دوستانم چشمش شماره‌ش بالا است. با عینک هم بهش نمیدن. دختر عمه یکی از دوستان هم 45 کیلو بوده بهش گفتم کمبود وزن داری ندادند!
همه این مصایب رو برای تمدید یک گواهینامه فکسنی داریم میکشیم.
تا اینجا 22هزار و 500تومن خرجش کردیم. (منهای عکس و کپی و ...)

ادامه دارد...

اینترنت و ارزشی‌ها

در دسته بندی سایتهای لینکی و خبررسان، در واقع نسل مردمی خبرگزاریهای اینترنتی میتونم بگم:

الف) دسته اول: بالاترین، دنباله، مهندس و ... از یک جنس کاملا متفاوت با دسته دوم: هفتان، اویاکس، صبحانه، قطار هستند.
(دسته اول با الگوگیری از digg.com درست شده‌اند ولی سری دوم بر پایه سبکی قدیمی درست شده‌اند که در آن لینکها حاوی وزن نیستند و همه به یکسان در سایت ته‌نشین میشوند. درست مثل تعداد واحد در دانشگاه مثلا درس ادبیات 3 واحد وزن دارد ولی تربیت‌بدنی 1 واحد. در دبستان همه دروس یک وزن دارند.)

ب) دسته سوم یک سری سایت دیگر مانند دودردو، بازنگار و... کلا جریان دیگری است. اینها هیچ کاربری ندارند. بلکه به جای کاربر «وبلاگ» دارند. هرچی آن وبلاگها منتشر بکنند در این سایتها هم منتشر میشود. به این جور سایتها میگند feed site مطالب در این سایتها وزن ندارند. و کاربری هم وجود ندارد که به مطالب وزن بدهد.

پس نحوه ارزش دهی در این سه دسته سایت کاملا متفاوت است. هر سه دسته سلیقه‌ای هستند ولی این سلیقه در مناطق مختلفی اعمال میشود.
 در دسته اول این کاربران شناخته و ناشناخته هستند که به لینکها ارزش میدهند. (وزن‌دهی در آخرین مرحله و پس از نمایش لینک صورت میگیرد) این روش فعلا نزدیک‌ترین روش به حکومت اکثریت است. (دموکراسی) ولی از آنجا که اکثریت در اینجا یعنی کاربران آن سایت. خود این اکثریت میتواند از یک سلیقه فکری یکسان باشد. و کل جامعه ایرانی را نمایندگی نمیکند.

در دسته دوم ارزش یک لینک توسط کاربر تعیین میشود. در مرحله انتشار لینک وزن داده میشود و بعد از آن فقط توسط مدیر سایت میسر است که میتواند لینک را حذف کند. کاربران دیگر نقشی ندارند. این دسته هم به دموکراسی نزدیک است. ولی خیلی ناقص‌تر از دسته اول.

در دسته سوم این مدیران سایت هستند که وزن میدهند آنهم نه به یک مطلب که به یک وبلاگ. یعنی وقتی وبلاگی را به سایتشان اضافه میکنند در واقع به آن اعتماد میکنند و آن را با سلیقه‌ی مورد نظرشان تطبیق میدهند. و از آن پس تمام مطالب آن وبلاگ منتشر میشود. این سایتها وزن دهی را قبل از انتشار اعمال میکنند. و حین انتشار و بعد از انتشار کنترلی وجود ندارد.
از نظر دموکراسی بودن این دسته کاملا دیکتاتوری است. چون یکی دو نفر هستند که به وبلاگها وزن میدهند. اینجا این مساله پیش میاید که آیا این دیکتاتورها خودشان دیکتاتور خوبی هستند یا نیستند؟ آیا میتوانند بی‌طرفی را رعایت بکنند یا نه؟
تجربه چندین قرن تمدن بشری تا حالا داوری که همه ازش راضی باشند با نشان نداده!

حالا برادران ارزشی امیدوارم متوجه فرق این سایتها بشوند و وقتی مطالب مقایسه‌ای مینویسند حواسشان باشد که صبحانه با بالاترین فرق دارد.

- این آقایان (منظورم نه یک وبلاگ خاص که اغلب این طرز فکر است) این سوال برایشان مطرح است که چرا در هیچ دسته از این سه دسته جامعه کابری جا نمیگیرند؟ یا اگر مقطعی جا بگیرند نمیتوانند در درازمدت دوام بیاورند.
و به جای اینکه دنبال مشکل بگردند این سایتها را محکوم میکنند. و حال آنکه ایراد از آینه نیست. از بن‌مایه فکری خود اینهاست.

- من راهنمایی به ذهنم میرسد که میگم:
یک) برادران ارزشی، منطق پایه اینترنت است. هرکسی منطقی و رو به رشد فکر بکند ارزش میگیرد. هرکسی جبری فکر کند از دور بیرون میرود. در اینترنت این رسم بازی است.

دو) هر کسی با شما نیست بر شما هم نیست. اینترنت بزرگترین چیزی است که تا به حال ساخته شده‌است. هر کسی میتواند جایی برای خود داشته باشد بدون اینکه به دیگران مزاحمت ایجاد بکند. این با ذهنیت شما همخوانی ندارد. در اینترنت لازم نیست همه یک جور دین داشته باشند یا یک جور فکر بکنند. شما هم نمیتوانید دیگران را مجبور کنید تا از سایتهای شما استقبال بکند. جبری در کار نیست. شما فقط میتوانید تبلیغ کنید و امیدوار باشید. وقتی موفق میشوید که سلیقه کاربران را به دست بیاورید.

سه) شفافیت در اینترنت شرط اول است. شما نمیتوانید تئوری را پاکیزه بنویسید و در عمل زشت عمل کنید. شما نمیتوانید در اینترنت دورو باشید. شما نمیتوانید بگویید سایت ما مروج صلح و آرامش است و در عمل به کاربران ویروس بفرستید! اینجا شفافیت و صداقت شرط اول است. این هم با وضعیت فعلی شما همخوانی ندارد.

چهار) اینترنت تا وقتی که در ذهنیت شما جا نشود شما نمیتوانید ازش لذت ببرید. وقتی هم که بتوانید دنیای اینترنت را درک کنید آنوقت دیگر با ارزشی بودن نخواهید توانست کنار بیایید.

این برداشت من از وضعیت موجود است. و امیدوارم کمک کوچکی به روشن شدن مشکل بکند.

Feb 7, 2009

داستان من و تعویض گواهینامه و آقای دکتر !

آقا چند روز پیش اعتبار ده ساله گواهینامه ما واسه اولین بار تموم شده بود!
(این از اون جمله‌هاست که هر ده سال یکبار اتفاق می‌افتاد. از این به بعد هر پنج سال. خدا رو چه دیدی شاید دیدین مخارجشون در نمیاد از این به بعد هر سال گفتند بیایید گواهینامه عوض کنید)

بعد ما هم مثل بچه‌های خوب تو کارتونهای خوب برای بچه‌های خوب رفتیم دفتر آقا پلیس+10 چند تا مدرک خواستند و کمی هم پول. بعد یک ورقه دادند به ما که برو معاینه پزشکی. ما هم فکر کردیم مثل قدیمها یک معاینه چشم معمولی است. با کمی بشین و پاشو و تست اعتیاد و اینا.
به دوست حون گفتم که شما که ماه پیش رفتی کجا رفته بودی؟ آدرس داد. امروز رفتم وقت گرفتم. ساعت شش بعدازظهر رفتیم.
اول تست روانی کرد! چشمام رو تست کرد. تا ریزترین قسمتش رو گفتم. بعد وزن که ناقابل 130 تا. بعد قد که 180 تا. خب. فشار خون (تازه بعد از ورزش و بشین پاشو و اینا) 13 روی 8
- خب آقای دکتر امری ندارین؟
متاسفانه اضافه وزنت زیاده و شما از چاقی مفرط رنج می‌برین.
- بیخیال دکی جون میریم سونا. مهر بزن بریم.
باید بری کمسیون پزشکی!
- اوه لا لا... شوخی میکنی؟
آقای دکتر بیخیال بزن بریم.
پا شد مودبانه رفت در رو باز کرد و گفت فکر میکنم به اندازه کافی توضیح دادم براتون. باید بری کمسیون! یک فرم هم داد دستم که برم بهداری نیروی انتظامی برای کمسیون معرفی بشم.

4 هزار تومنم حناق بشه بره تو گلوت دکتره‌ی [...]

ادامه داستان در روزهای آینده.

--
در ده سال گذشته من حتی یک تصادف هم نداشتم.
در ده سال گذشته من حتی ده بار هم جریمه نشدم.
در ده سال گذشته من حداقل ده جور ماشین روندم.
در ده سال گذشته من حداقل سیصد هزار کیلومتر در کوهستانی‌ترین جاده‌های ایرانی رانندگی کردم.
حالا به من میگه تو صلاحیت رانندگی نداری؟؟؟
واقعا مملکت گل و بلبلی داریم. به جان خودم مردم حتی باورشون نمیشه من 100کیلو باشم. فیزیک نژادی من اینجوریه. من چاق نیستم. دوچرخه‌سوارم. سال به سال سرما نمیخورم حتی.

Feb 1, 2009

آهنگ جدید و بسیار زیبای فلانی!

تقریبا همه سایتهای دانلود آهنگ برای تقریبا تمام آلبومها و آهنگهاشان از این تیتر استفاده میکنند.
همین.

Jan 22, 2009

هلنا پاپاریزو

النا یا هلنا پاپاریزو یونانی الاصل و بزرگ شده سوئد. صدا و چهره شرقی با لهجه ساده انگلیسی. طوری که میشه کلماتش رو فهمید (چقدر از این رپرهای سیاه آمریکایی که کلمات رو مثل ماکارونی چرخ کرده تحویل میدن متنفرم!)

الغرض. بعد از Despina Vandi حالا یک یونانی دیگه به گروه خونیمان خورده. باید اینروزها بعد از این همه بی‌آهنگی یکی تکونی به خودم بدم. این روزها برای بهتر شدن حالم «خونه مادربزرگه» میخوندم قبل از رفتن به امتحانا. یا من نشنیدم یا هنوز محسن یگانه این آهنگ رو نشنیده که فارسی‌ش رو بخونه. چرا هر آهنگ ایرانی که من خوشم میاد در اصل مال یک جای دیگه است؟!



این آهنگ برنده یوروویژن 2005 شده.
آهنگهاش روی Esnips هست. برای دانلود از اسنیپز هم یک اسکریپت روی Userscripts هست. (هرچند قراره ما کپی رایت رو تشویق کنیم)
از یوتوب هم که خودتون استادید.

وبلاگ چی؟

جزیره سرگردانی مدوسا | این روزها از تجربیاتش به عنوان یک دانشجو در بیمارستان روانی مینویسه. بخش فراموش شده‌ای از جامعه.

Jan 21, 2009

این باما کیست که عالم همه دیوانه اوست؟

این چه رسمی است که مردم اینقدر ذوق میکنند؟... بابا یارو هنوز که کاری نکرده که! تو قضیه غزه هم دیدیم که کاره‌ای نیست. یکم بابا خوددار باشین. به خدا زشته این همه آدم باهم ضایع بشن.
سر احمدی‌نژاد هم اینجوری کردین ها!

Jan 2, 2009

KDE

زیباست.